پست های اینستا گرام

محمود گل محمدی

تو رف‍تےوشب ، تاریک و خاموش

تبِ بُغْضےمنوگرفت درآغوش

تورفتےوتمومِ لحظه هارو

به یادِ عشق تو،کردم فراموش

تونیستے،لحظه هاروغم گرفته

تنِ ثانیه رو،ماتم گرفته

تونیستےوتمومِ خنده هامو

شبِ گریونِ من، ازم گرفته خدا میبینه اشکِ آدمارو خودش داره حسابِ لحظه هارو خدا مےدونه بےتو چی کشیدم خدا میشنوه بُغْضِ بےصدارو

 http://photos-a.ak.instagram.com/hphotos-ak-xaf1/t51.2885-15/10843672_1568079863406384_2140621742_n.jpg

مهدی کـرد:

مثـل اینکه باید باورکنم

 

 

شاهین دلیوند:

دومین کنسرت مرتضی در برج میلاد بود
من و مهرزاد اینقدر کار سرمون ریخته بود که خیلی دیر رسیدیم
اون شب حال مرتضی هم یکم بد بود
معده درد داشت
هنوز نمیدونستیم قراره چه بلایی سرمون بیاد
کنسرت اجرا شد
وقتی همه رفتن
برقهای سالن هم خاموش بود
دیدم یه پیانو روی استیج داره بهم چشمک میزنه
رفتم دنبال مرتضی
آوردمش نشوندمش پشت پیانو
اونم یه ژست عالی گرفت و چندتا عکس گرفتیم
و این بود داستان این عکس
اطرافیان مرتضی میدونن چقدر مرتضی این عکسشو دوس داشت
همیشه میگفت این بهترین عکس زندگیمه
بهش گفتم اگه میخوای موندگار شه بزاریمش رو آهنگ عصر پاییزی.که شد کاور آهنگ عصر پاییزی
نمیدونستم یه عمر قرار شده رو سنگ قبرت واسم یادگاری بمونه این عکس
هیچوقت فکرشو نمیکردم

مونابرزویی:

به همين زودي دارد ميشود چهل روز... حدود شش يا هفت ماه بيشتر از آشنايي حضوري ما نميگذشت.. اما از همان برخوردهاي اول او را بي نهايت نجيب ، محترم و متواضع يافتم. براي سلامتي اش به نذرها اعتقادي پيدا كردم كه هرگز نداشته ام . حالش كه وخيم شد به خدا التماس كردم ! سر خدا فرياد كشيدم ! گفتم اين يك نفر نه ! مطمئن بودم معجزه ميشود ..
رفت .. و همانطور كه نوشتم آنقدر به مبارزه اش ايمان داشتم كه قدرت پذيرش مصيبت در من فلج شد.. رفتنش عزاي عمومي واقعي بود..همه شريك بودند.. خود مردم صاحب عزا بودند.. گريه هايم بند نمي آمد .. مثل اشباح ناباور دنبال بيداري از اين كابوس عمومي بودم.. تا اينكه مصاحبه اي از او ديدم به ياد روحيه ي بي نظيرش افتادم و با تمام وجود حس كردم داستان وارونه است ! داستان را از نقطه ي اشتباهي رصد كرده بودم ! همه چيز به كل وارونه است! او زنده ماند و ما مرديم .. چرا كه نه او به مرده ها مي ماند و نه بسياري از ما بويي از زيستن برده ايم.. تماشاي قصه از اين زاويه مرا آرام ميكند .. حالا ديگر ميتوانم بدون اينكه بهم بريزم باز هم آهنگهايش را در تمام مسير تا به خانه برسيم گوش كنم و آرام زمزمه كنم ! اگرچه گاهي بي اختيار اشكهايم سرازير ميشوند..و عليرضا غمزده براي تسلي دادنم مي پرسد "مونا گريه ميكني باز؟ اگر اشك بريزي يعني دلت ميخواهد ضبط را خاموش كنم! .. " اما نميداند اشكهاي من تنها براي مردن خودم و امثال خودم است ..او صدا بود .. او ماند

پ.ن: ممنونم از اقاي محمد جهرمي براي اين عكس ! مربوط ميشه به كنسرت آقاي مهدي يراحي ، بهار امسال يعني بيست و دوم ارديبهشت نود و سه.

 

خانم مونابرزويي ترانه سراهستند. 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : جمعه 5 دی 1393برچسب:, | 4:5 بعد از ظهر | نویسنده : محمّدامین کیالها |